-
جمعه
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 13:28
جمعهء ساکت جمعهء متروک جمعهء چون کوچه های کهنه، غم انگیز جمعهء اندیشه های تنبل بیمار جمعهء خمیازه های موذی کشدار جمعهء بی انتظار جمعهء تسلیم خانهء خالی خانهء دلگیر خانهء در بسته بر هجوم جوانی خانهء تاریکی و تصور خورشید خانهء تنهائی و تفال و تردید خانهء پرده، کتاب، گنجه، تصاویر آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت زندگی من...
-
عاشقانه
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 13:21
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم زآلودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایهء مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرین شاخه ها پر بارتر ای در بگشوده بر خورشیدها در هجوم ظلمت تردیدها با توام دیگر...
-
درآن لحظه.....
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 23:29
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی دمادم تق و تق منقار می زد باز و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است و تنها می خورد هر کس که دارد در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد که در آن...
-
باغ من
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 23:12
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی ست ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تا پودش باد گو برید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهد یا نمیخواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست...